فوتبالیست ها

فقط فوتبال***

سلام

سری 6 عکس های جشن قهرمانی اس اس

خداییش خیلی نامردین نظر نمی زارین

باوو جوگیر

این هم سارینا خانوم

آقای حسینی

اصل به خدا

امیر مهدی 

کاپیتان تیم ملی بسکتبال استقلالی

تنها نماینده ایران در لیگ بسکتبالMBA


نوشته شده در چهار شنبه 25 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 10:52 توسط zohre4| |

سلام

چند تا دیگه عکس از قهرمانی اس اس تو لیگ

البته بیشتر نی نی ها

آی وانیا با پسر مردم چی کار داری ؟؟؟؟؟؟

نیفتی بچه...

به نظر شما نقش حنیف تو این دوتا عکس چی؟؟


خوب بزارش رو زمین

کشتین خودتون بااین مدال ها

اوه 4 نیگا

این یکی دیگه نمی دونم یعنی چی؟؟؟؟؟

وانیا خوشگله

لوووووووووس


نوشته شده در چهار شنبه 25 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 10:40 توسط zohre4| |

 

محمد سررشته داری

 

 

رختکن استقلال متفاوت بود ، متفاوت از همیشه...

 

 

 

آنجا در رختکن قهوه ای و مدرن ورزشگاه آزادی از ثانیه اول شرایط با همیشه فرق می کرد و خبری از حس مبارزه و جنگجویی و استرس نبود که نبود ،در واقع از همان لحظه اول متوجه شدم که امروز استقلال برنده از زمین بیرون نمی آید چرا که هر چه به لحظه جام گرفتن نزدیکتر می شدیم این حس جشن گرفتن و جام بالا بردن و خندیدن با یکصد هزار هوادار بیشتر و بیشتر می شدو به این ترتیب داماشی که هم نیم فصل اول ما را برده بود و هم چند روز قبل سپاهان را شکست داده بود کار سختی نداشت اما چه باک؟

 

 

 

با این توضیح به رختکن آزادی می رویم یعنی جایی که حریم و خانه فوتبالیستها و مربیان است و خبر از این محوطه بیرون بردن یعنی خیانت کردن!

 

 

 

با این حال اما اینبار می خواهم خیانت کنم به تیمی که سه سال اجازه ندادم خبرهایش از رختکن بیرون برود چرا که معتقدم تقسیم شادی بازیکنان و مربیان با مردم حالا لازم است ...

 

 

 

اولین جرقه نوشتن این مطلب را جباری به ذهنم آورد یعنی آقای خاص

 

 

 

کسی که خیلی ها به او لقب همفری بوگارت را داده اند و او را در خفا مرد یخی صدا می زنند با این مضمون که او هرگز نمی خندد!

 

 

خسرو در حال صحبت کردن درست وسط رختکن بود نمی دانم چه می گفت اما با همان صورت خندان و آرامش عجیبش در حال گفتگو بود که مجتبی جباری از پشت به او نزدیک شد و چنان نعره ای کشید که بنده خدا خسرو دو متر به هوا پرتاب شد ..(آخیییییی نگفت بلایی سر بچه مردم بیاد)

 

 

پس از این بود که همه متوجه شدند مجتبی در حال نواختن آهنگ قهرمانی استقلال بوده است!

 

 

 

صدای خنده اما پس از پرتاب خسرو به آسمان رختکن را منفجر کرد خود خسرو و مجتبی هم کم مانده بود از خنده روی زمین دراز بکشند خسرو تا چند ثانیه بعد هنوز گارد دعوا را روبروی مجتبی گرفته بود و به خودش نیامده بود اما می خندید و می خندید تا صورت مهربانش از همیشه جذاب تر شود!

 

 

 

جباری ول کن نبود حتی وقتی مربیان آخرین حلقه اتحاد را فریاد کردند مجتبی دست روی شانه های منتظری گذاشته بود و بپر بپر می کرد و هو هیبیب هیبیب سر می داد تا بقیه هم با او هم آوا شوند و حلقه اتحاد با تمامی اعضایش دچار زلزله و ویبره شود و صدای خنده های پسران آبی بلاانقطاع تا ثریا برود!

 

 

 

در این میان صدای خنده ها و شوخی های حنیف از همه بیشتر به گوش می رسید!

 

 

 

چند دقیقه قبل از حلقه اتحاد:

 

 

 

 تیم سوار بر اتوبوس شده بود و مهمترین نکته و تفاوت حضور فرزندان شیرین صادقی ،مهدی رحمتی، سیاوش اکبر پور ،میثم بائوو... بود در اتوبوس تیم!

 

 

این حرکت همه را به یاد تیم ملی اسپانیا انداخته بود که بچه هایشان را هم در جشن قهرمانی شرکت می دادند (چقدر هم به هم میان)

 

و چقدر هم زیبا و دلنشین بود

 

 

فرهاد مجیدی روی صندلی کناری من نشسته بود و اولین کارش تلفن زدن به مادربزرگوارش و التماس دعا برای خودش بود (البته بنده استراق سمع نمی کردم و فقط جمله مادر چطوری را شنیدم )(کاملا مشخص) اما قصه فرهاد به همینجا ختم نشد چرا که کاپیتان انگار مامور سربه سر گذاشتن با فرزندان

 

بازیکنان بود(عجب ماموریتی) و به همه آنها محبت می کرد و هیچکس بدون محبت فرهاد از کنارش رد نمی شد!(بععععله)

 

 

تیم به هر حال به رختکن رسید و شاید از سر ذوق روبرو شدن با هواداران بیست دقیقه زودتر از زمان قانونی برای گرم کردن وارد چمن شد تا ورزشگاه آزادی منفجر شود(خوب ذوق مرگ نشدن)

 

بچه های تیم روی ابرها گرم می کردند انگار انگار در این دنیا نبودند (پس کجا بودن؟؟؟؟؟؟؟)

 

به هر حال گیر دادن های ناظر بازی شروع شد:

 

 

 

آقای سررشته داری چرا اینقدر زود تیم برای گرم کردن آمد؟

 

 

چرا فرزندان بازیکنان در زمین هستند ؟(آدم ضد حال به این ناظر بازی می گن)

 

 

چند دقیقه ای فرار کردم اما دست آخر گیر افتادم به ویژه آنکه حرف ناظر بازی درست بود:

 

 

 

خطرناک است اگر یکی از این شوتها ....

 

 

حرفش را قطع کردم و گفتم چشم همین الان می روم(آخی چه حرف گوش کن)

 

بچه ها با صدایی مشعوف از شادی دور سید مهدی پرسه می زدند (ظاهرا آقای مجیدی ماموریتشون واگزار کردن...)

 

آنها چنان فوتبالی با هم بازی می کردند که انگار در حیاط خانه اشان دنبال توپ می دوند و انگار نه انگار که اینجا ورزشگاه آزادی است و یک بازی رسمی

 

 

 

تا به سید برسم همینطور محو تماشای آنها بودم و با خودم فکر می کردم که کاش همه ما کودک می ماندیم .

 

 

 

فریادهای شادی آنها حتی فریادهای یکصد هزارتماشاگر را هم از ذهن ها پا ک می کرد به هر حال ماجرا را برای سید رحمتی توضیح دادم و او هم همکاری کرد تا بچه ها به پشت دروازه بروند و البته فکر کنم بچه ها از من متنفر شدند لااقل نگاهشان که این را می گفت!

 

 

 

به رختکن برگشتیم همه در حال شادی بودند که یکمرتبه صدای مهدی رحمتی بلند شد :چرا اینطوری می کنی، برو دیگه اههههههههه!

 

 

در میان آنهمه خنده این صوت عجیب بود در نتیجه همه ساکت شدند (ضد حال....)مهدی رحمتی هم از شدت عصبانیت سرخ شده بود و داشت به گوشه رختکن نگاه می کرد ،این نگاه همه را متوجه آن قسمت از رختکن کرد که حنیف عمران زاده رو به دیوار و مثل بچه های مظلوم داشت با دیوار ور می رفت!(آخی ... یکی حنیف خیلی مظلوم یکی من....)

 

 

امیر خان بلند صدا کرد:

 

 

 

چی شده آقا مهدی:

 

 

سید هم چغلی کرد(چغلی کار خیلی زشتی شمااز این کارها نکنین):آقا این حنیف همه اش بچه های مارو اذیت می کنه فکر می کنه اگه بچه ها ازش بترسند بقیه هم خواهند ترسید(حتمایکی از اون بقیه هم خود آقا مهدی بوده)

 

 

تازه همه متوجه شدند که ماجرا شوخی است اما امیر خان هم شوخی را به هم نریخت و ادامه داد:حنیف چیکار داری به بچه ها؟

 

 

 

چرا اذیتشان می کنی؟

 

 

رفتار امیر خان مثل آقا معلم ها شد و حنیف هم ماجرا را گرفت و مثل بچه مظلوم ها گفت:آقا به خدا ما کاری نکردیم!(فقط یکم اب قوره کم داشت دیگه...)

 

 

رختکنی ها دیگر نتوانستند جلوی انفجار خنده را بگیرند

 

 

 

در عرض چند ثانیه و بدون هماهنگی، رحمتی ،حنیف و امیر خان به کلاس مدرسه و پشت میزها رفته بودند و در نقش معلم و شاگرد اذیت کن و شاگرد به ستوه آمده قرار گرفته بودند

 

 

اما ماجرا تمام نشد و علی رحمتی پسر سید هم وارد ماجرا شد او که قضیه رو جدی گرفته بود بلند فریاد زد :بله همش اذیتمون می کنه!و بعد پشت پدر مخفی شد(آخه یکی نیس بگه فسقل تو که می ترسی چرا پس حرف می زنی؟؟؟؟)

 

آنجا در رختکن استقلال خیلی ها از خنده مصدوم شدند و هیچکس نمی توانست آرام بگیرد سید رحمتی باز هم ادامه داد :این حنیف مثل شرک می مونه!(حالا چرا شرک؟؟؟؟؟؟)

 

 

و باز هم خنده!

 

 

 

حنیف دوست داشتنی هم چانه اش را جلو داده بود و و با قیافه ای عجیب علی رحمتی را که داشت از لابه لای پاهای بلند و کشیده پدرش یواشکی به بچه غول نگاه می کرد نظر انداخته بود

 

 

 

امیر خان طاقت نیاورد و از شدت خنده بلند شد و به بیرون رختکن رفت و سریع برگشت و فریاد زد :

 

 

علی رحمتی بیا بیرون بچه ها دارن عکس می گیرند تو هم بیا با فرزندان دیگر عکس بگیر(زورش به بقیه نرسید به بچه گیر می ده....)

 

علی اما چشم از حنیف بر نمی داشت و حاضر نبود یک سانتیمتر از پدرش دور شود امیر خان دوباره تکرار کرد :علی جان بیا من مراقبتم ،ای بابا حنیف برو اونطرف دیگه!(آدم مردم آزار به حنیف می گن)

 

 

حنیف:آقا به خدا من کاریش ندارم

 

 

علی کوچولو خیلی باتردید وقتی حمایت امیر خان را از خودش دید از پدرش فاصله گرفت وهر قدمی که بر می داشت با حساب و کتاب بود اما بالاخره دوید و بعد از دویدن بلند رو کرد به حنیف و گفت:شرک!!!!!!!!(خوبه حالا ازش می ترسید....)

 

دوباره رختکن مصدوم داد !(بااین اوضاع ادم سالم وارد زمین شد عایا؟؟؟؟؟؟؟)

 

 

خنده ها قطع نمی شد انگار

 

 

 

چند دقیقه بعد:

 

 

 

بازی شروع شده بود و هواداران موج مکزیکی می زدند!

 

 

نکته اینجا بود که وقتی موج به پشت نیمکت استقلال می رسید مجتبی جبای و بقیه بازیکنان نیمکت نشین هم با مردم موج مکزیکی می زدند و از خنده روده بر شده بودند!(باوو انقدر می خندن اخری واسه کرم های دندوناشون خواستگار پیدا می شه ها)

 

ساموئل و آرزه را که دیگر نگو اشک از چشمهایشان جاری شده بود

 

نوشته شده در سه شنبه 24 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 10:25 توسط zohre4| |

سلام

1دونه عکس از وانیا خانوم ناز


نوشته شده در یک شنبه 22 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 11:53 توسط zohre4| |

سلام علکم

چندتا دیگه عکس از نی نی های اس اسی

نظر یادتون نره

استقلالی ها خواهش می کنم نظر بزارین

بیا پایین نی نی می افتی ا

این نی نی ها چقدر نازن

سید مهدی وعلی در حال رفتن به جشن قهرمانی


نوشته شده در شنبه 21 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 17:50 توسط zohre4| |

سلام

سری 3 عکس های جشن قهرمانی استقلال البته این دفعه فقط نی نی ها

امیر مهدی صادقی -سید علی رحمتی-وانیا بائو و سارینااکبر پور

http://www.esteghlaltehranfc.com/esteghlal_content/media/image/2013/05/6608_orig.jpg

امیر مهدی و4

http://www.esteghlaltehranfc.com/esteghlal_content/media/image/2013/05/6606_orig.jpg

علی وسارینا ووانیا

پس امیر مهدی کجاست؟؟؟؟

http://www.esteghlaltehranfc.com/esteghlal_content/media/image/2013/05/6678_orig.jpg

الان مااصلا نفهمیدیم داره ادا باباش در میاره

http://www.esteghlaltehranfc.com/esteghlal_content/media/image/2013/05/6603_orig.jpg

ا چراسر بچه مردم داد می زنی؟؟؟بچه پررو

http://www.esteghlaltehranfc.com/esteghlal_content/media/image/2013/05/6607_orig.jpg

برای اولین بار هردوشون احتمالا دارن به دوربین نگاه می کنن

http://www.esteghlaltehranfc.com/esteghlal_content/media/image/2013/05/6654_orig.jpg

سارینا وباباش سیاوش

http://www.esteghlaltehranfc.com/esteghlal_content/media/image/2013/05/6658_orig.jpg

امیر مهدی وبابا امیر حسین اش

http://www.esteghlaltehranfc.com/esteghlal_content/media/image/2013/05/6657_orig.jpg

وانیا وبابا میثم اش

http://www.esteghlaltehranfc.com/esteghlal_content/media/image/2013/05/6699_orig.jpg

علی وبابا مهدی اش



نوشته شده در شنبه 21 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 15:7 توسط zohre4| |

سلام

عکس های جشن قهرمانی استقلال در لیگ12 (2)

گزارش تصويري دیدار استقلال تهران و داماش گیلان

گزارش تصويري دیدار استقلال تهران و داماش گیلان

آخر فیگور گرفتن دیگه...

گزارش تصويري دیدار استقلال تهران و داماش گیلان

میثم بائو ودختر نازش وانیا

گزارش تصويري دیدار استقلال تهران و داماش گیلان

از آرزو مردم یه بار هردوشون به دوربین نگاه کنن

گزارش تصويري دیدار استقلال تهران و داماش گیلان


گزارش تصويري دیدار استقلال تهران و داماش گیلان


گزارش تصويري دیدار استقلال تهران و داماش گیلان

کاپیتان فرهاد

گزارش تصويري دیدار استقلال تهران و داماش گیلان


گزارش تصويري دیدار استقلال تهران و داماش گیلان


گزارش تصويري دیدار استقلال تهران و داماش گیلان


گزارش تصويري دیدار استقلال تهران و داماش گیلان


گزارش تصويري دیدار استقلال تهران و داماش گیلان

می تونین ثابت کنید 11 نفر تو زمین بازی می کنن

نی نی هااز چپ به راست امیر مهدی صادقی-علی رحمتی-وانیا بائو و سارینا اکبر پور

نظر یادتون نره


نوشته شده در شنبه 21 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 14:27 توسط zohre4| |

سلام سلام

عکس های جشن قهرمانی اس اسی ها در لیگ 12

گزارش تصويري دیدار استقلال تهران و داماش گیلان

آقای صادقی و پسر نازش امیر مهدی

گزارش تصويري دیدار استقلال تهران و داماش گیلان

مدیر عامل وجام قهرمانی

گزارش تصويري دیدار استقلال تهران و داماش گیلان

کاپیتان نکو

گزارش تصويري دیدار استقلال تهران و داماش گیلان

تارزان شدن

گزارش تصويري دیدار استقلال تهران و داماش گیلان

گزارش تصويري دیدار استقلال تهران و داماش گیلان

گزارش تصويري دیدار استقلال تهران و داماش گیلان

چقدر خشن

 

گزارش تصويري دیدار استقلال تهران و داماش گیلان

علی وباباش

گزارش تصويري دیدار استقلال تهران و داماش گیلان

 

گزارش تصويري دیدار استقلال تهران و داماش گیلان

نکشی خودتو

گزارش تصويري دیدار استقلال تهران و داماش گیلان

 

گزارش تصويري دیدار استقلال تهران و داماش گیلان

 

گزارش تصويري دیدار استقلال تهران و داماش گیلان

 

گزارش تصويري دیدار استقلال تهران و داماش گیلان

بقیه تو یه پست دیگه براتون می زارم

نظر یادتون نره

 

 

 

 

 

 

نوشته شده در شنبه 21 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 13:12 توسط zohre4| |



قالب جدید وبلاگ پیچك دات نت